فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

نوستالوژی دزد،تازه شد!

تا چند وقت پیش دزدی از مد افتاده بود!یعنی بود،ولی خیلی کم... یا شاید بود،اما واسه دیگران!

از حکایتای دزدی فقط همون چاقو خوردن دختر فلانی بخاطر ندادن کیفش به دزد، یا سابقه ی دزدی تو خیابونای خلوت سر ظهر یا چمیدونم،دزدیدن دختر بچه ی ابتدایی واسه رسیدن به مقاصد پلید و کثیف و از این دست حکایات بوده...

طوری که میشه گفت،تو ذهن ما،نه نه.. تو ذهن من! منی که دارم تو یه محله از جامعه زندگی میکنم و سرم به کار خودمه، دزدی تبدیل شده بود به یه نوستالوژی!

تا چند وقت پیش که...

مادر بزرگ میخواست بره دعای ندبه و اومده تو بالکن خونه ی ویلایی و دزد رو بالای دیوار خونش دیده و نمیدونسته تو تنهایی چیکار کنه و فقط داد زده: دزد...

یا وقتی که ماهرخ _زن آقا ابولفضل_ غروب با دخترش اومده و خونه و کیسه ی آشغالو برده بذاره دم در که دو تا جوون،چاقو گذاشتن زیر گلوشو گفتن هرچی داری رد کن بیاد...

یا همین دیشب...همین دیشب که نصف شب از کوچه های صدای داد اومده که دزدددد... دززززدد! و بابام رفته بیرون تا ببینه چ خبره...

.

.

حالا من موندم و ساعتی که یه ساعت کشیده شده عقب و هایی که زود تاریک میشه و کلاس زبانی که تازه ساعت 6 تموم میشه و پای پیاده برای برگشت به خونه...!

خب یعنی در یک کلام: من میترسم!!!

نمیدونم وقتی کسی با یه دزد چاقو کش طرفه،باید چیکار کنه؟! شما باشین چیکار میکنین؟چطوری میشه از خودمون در برابر این جور آدما محافظت کنیم؟

من که عقلم به جز چاقوی ضامن دار به جایی قد نمیده! که خب اونم تا بخوای از جیب یا کیفت در بیاری طرف زده کشتتت!!!

(الان از اتاق فرمان به من خبر دادن که کلاسای امروزِ یونی تشکیل شده! متاسفم برای این ملت دانشجو! )



پ.ن: دستمال میخواهم

برای "دلی" که درد نمیکند...


+تولدت مبارررککککککککککککککک!!

نظرات 9 + ارسال نظر
موسن شنبه 1 مهر 1391 ساعت 01:38 ب.ظ http://foshar.blogsky.com

دبیرستان که بودم انقد این زورگیرا زیاد شده بودند همه‌شونم با موتور بودند! صفحه حوادث روزنامه خراسون هم پر شده بود ازین زورگیریا و کسایی که کله‌شون با تبر نصف شده واسه اینکه مقاومت کردندو گوشی‌شو به آقا دزده نداده!
بعد مادر پدر هم خیلی گوشزد می‌کردند میری بیرون مواظب باش و فولان!
آقا ما هر وخت صدا موتور می‌شنیدیم که از پشت از میومد رنگ‌مون می‌پرید و گوشی رو آماده می‌کردیم که تقدیم کنیم!

توام که شــــــــجـــــــــــااااااااااااااااااااااااااااااااع!!!
باز من به یه چاقویی چیزی فکر میکنم!!
دوس دارم قاتل شم!

الهام شنبه 1 مهر 1391 ساعت 06:50 ب.ظ http://sampad82.blogfa.com

وای محدثه...من پارسال ی شب ۹ میرفتم خونه ی شب ۹.۵ ! یکی در میون...خیلی مراقب خودت باش...این ملت عقده ای اگه واسه پول بیان دزدی ک دردش خوردنیه...خیلی کثیفتر ازین حرفان

وای آره منم پنج شنبه هام همینطوره!فک کنم تا برسم خونه 9 باشه!
یه دوس پسرم نداریم ماشین داشته باشه بیاد مارو برسونه خونمون ، حداقل نگران راه نا امن نباشیم! :دی
اوهوم!میدونم! گفتم که... یه بچه ابتدایی رو دزدیده بودن...

Readers Digest شنبه 1 مهر 1391 ساعت 08:27 ب.ظ

اول سلام دوم میشه یه کم زیردیپلم بنویسی!نوستالوژی یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ !!!!!!!!!!!!!!!! سوم اینکه از برگشتن از کلاس زبان هم نترس ۱:اصلامعلوم نیست تشکیل بشه یانه که اگه باشه هم هفته ای یه روزه!!۲:شایدصبح هاباشه دراون صورت دیگه هواتاریک نیست!۳:اگه تشکیل هم بشه وشب باشه من هستم کسی آسیبی بهت نمیرسونه !!!!!

اولا علیک سلام!
دوما خانوم مگه شوما خودت اسم نداری که اسم مجله ی مردمو مینویسی؟! حیا کن یکم!
نوستالوژی به چیزایی که قدیمی شده و دیگه ازش استفاده نمیشه و تقریبا مثلا یه خاطره ازش مونده میگن! مثل چرخفلکایی که میووردن سر کوچه ها و با دست میچرخیدن!البته فک نکنم سنت به اونا قد بده!
یه چیزی تو مایه های ring my bells! اوکی؟!
:| :| :| :| یعنی واقعا اعتماد به نفست تو انتهای حلقم!!! :| تو خودت سوسک ببینی فرار میکنی،چ برسه به دزد! :|
حالا فعلا که شدیم حسنی!
حسنی به مکتب نمیرفت،وقتی میرفت...

مریم یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 01:20 ق.ظ http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام خانوووووووووووم
خو من پیشنهاد میدم یه بادیگارد بذاری ور دلت
همیشه همراهت باشه
خخخخخخخخخخخخ
حالا از شوخی گذشته اول باید شجاع باشی و لاقل ترس تو چهره ات نبینه آقا دزده... دوم هم به جای چاقو یه اسپری (از هر نوع) بذار پیش خودت تا خواست دست از پا خطا کنه مهلتش نده بپاش توو صورتش
مراقب خودت هم باش

علیک سلااااامممممممم خاااانننننووووووووومممممممم!!!
خب نداریم که!
البته سی ام بالایی هست!
بهله بهله!چشششمممم!! ولی خب اگه آقا دزده بهم مهلت داد این کارارو میکنم!
اگه وقت امتحان کم بود مجبورم بیفتم! :دی

کورش تمدن یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 10:07 ق.ظ

سلام
اصلا نترس دزدها شما رو میشناسن.از شما چیزی به دزدها نمیماسه مگه همون آشغال(جریان ماهرخ خانوم)
خداییش تو به چه درد دزد میخوری؟۲ زار میتونه ازت کاسب بشه؟خیالت راحت هروقت خواستی از کلاس برگرد

به به به!!! چ عجببببببب!!!
چشممون به جمال کامنت آقا داییمونم روشن شد!!!
دلشم بخواد!!! بالاخره کیف که رو دوشم دارم!!!
واقعا؟
یعنی اگه منو کشتن به خانوادم بگم بیان از شما شکایت و اینا دیگه!!!

کودتــــآ یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 07:23 ب.ظ http://coup.blogsky.com/

خوووو پایتخت نشینی همینارم داره دیگه ... پاشو بیا شهرستان نمیگم اینجا نیست ! هست ولی خیلی کمتره

پایتخت چیه بااااااااو!!
پایتخت یه یه ساعتی با اینجا فاصله داره!!!
ای جان ! من که عاشق خیابون ولیعصر اونجام!!
البته خب خیلی گرونه ولی میشه نگا کرد مغازه هارو که! :دی

آوا سه‌شنبه 4 مهر 1391 ساعت 04:07 ب.ظ

الان منکه میخواستم واسه
پست بالایی کامنت بذارم
تکلیفم چیـــــــــــــــــه؟
خب یعنی نذارم...اکی
امااین پستت نترررس
دخترگل.فقط بیشتر
مدابظ حودت باش..
اوهووووووووووووم
یاحق...

ممممم! خب چی بگم والا!
ــــــ
مراقب که هستم،ولی خب به قول آقا پلیسه: حادثه خبر نمیکند!
مراقبم نه! مدابظ!!
یا حق!!

کودتــــآ چهارشنبه 5 مهر 1391 ساعت 02:22 ب.ظ http://coup.blogsky.com/

پست بالایی ...

+ بیخیــال ;)

آره!
بیخیال! ;)

gismorvarid شنبه 15 مهر 1391 ساعت 06:42 ب.ظ http://gismorvarid.persianblog.ir

واقعا اینی که گفتی واقعا مشکل منم هست

هرشب با ترس و لرز برمیگردم خونه

یعنی باور کن هرچی دعا و اینا بلدم میخونم تا برسم

وقتی هم میرسن رنگم شده مثه گچ!!

آره خب منم همینطوریم!
واسه همین میخوام درسای پنجشنبمو جا به جا کنم اگه بشه که بتونم زود برم خونه! :|
دعا کن بشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد