فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

خاطره

دوش به دوش 
در زیر دوش
قدم هایش را تنظیم میکرد
میشست سرش را از فکر
ورنى قرمز برق میزد
کف توى چشمهاى خیس
روى نوک پا ایستاد
آب داغ کف ها را شست
بوسید و رفت
چشمى که میسوخت از کف را
وسط خیابان ایستاد وبرگشت و خندید و چشمش را
بست و باز کرد
بست و باز کرد
لرز
ماشین
آب
ترمز
سرد
سردرد
کف روى چشم
جسم بی جان
سرد داغ سرد داغ
کف خیابان
کف حمام
زنى که مرد
مردى که مرد

بلاتکلیف

I hate you , I love you
I hate that , I love you
Dont want to
But I can't put
Nobody else
Above you...
پله ها را دوتا یکی بالا رفت،بغض لعنتى را مثل غده اى فرو میداد.
ببخشید خانوم...
دور چشمهاى پف کرده اش را کِرِم مالى کرد و خط چشم دوباره که آه! سخت ترین کار دنیا خط چشم کشیدن روى چشم پف کرده ى اشک آلود،با دستهاى لرزان است...
کبودى ناشى از گزیدن لبش به خاطر آن بغض لعنتى را با رژلب محو کرد و لبخندى تصنعى مهمان لبهاى لرزانش کرد تا از شر نگاه هاى متعجب مردم در امان باشد...
پله هارا دوتا یکی پایین امد و خرامان و خط کش قورت داده تا ایستگاه مترو رفت... از پشت ابرهاى اشک و با دست لرزان اس ام اس ها را جواب میداد و لعنت بر تمام ادمهاى روى زمین و احساس و هرچه که هست و نیست!
و تصویر چشمان ماتى که تا اورا میدید برق تمام کائنات را توى عمقش میریخت و زل میزد به چشمهاى قهوه اى پنهان شده پشت قاب شیشه اى روبه رویش...
و لعنت به تمام ایستگاه هاى مترو و خط عوض کردنهایش ...
در تاکسى را به هم کوبید و گرما ، و چشمهاى قرمز متورمش را گرفت و راننده سایه بان را باز کرد و تشکر نم کشیده اى که به زور از لاى لبهایش بیرون آمد...و آهنگ روى ری پلى ...
Feeling used
But I’m
Still missing you
And I can’t
See the end of this
Just wanna feel your kiss
Against my lips

‎و لعنت به تمام لبهایى که وقتى میخندند دوتا چال عمیق روى صورتها ایجاد میکنند و لعنت به تمام خوشمزگى هاى دل آب کننده ى دنیا...
.
‎زل میزند به چشمهاى غمگین پف کرده ى توى آینه ى اسانسور و خستگى تصنعى را چاشنى رنگ نگاهش میکند که مبادا مادر بویى ببرد...
‎کف اتاق مینشیند و فکر و فکر و پایش را میخاراند و فکر و فکر و سوزش و فکر و پاى خون آلودش را نجات میدهد از چنگ ناخونهایش...
‎و لعنت به تمام دل ها و ذهن ها و خاطره ها ،
‎و عقل هایى که همیشه ساز مخالف میزنند...
‎و آهنگ توى ذهن تکرار میشد...
.

and if I were you I would never let me go

.

coming back...