فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

بلاتکلیف

I hate you , I love you
I hate that , I love you
Dont want to
But I can't put
Nobody else
Above you...
پله ها را دوتا یکی بالا رفت،بغض لعنتى را مثل غده اى فرو میداد.
ببخشید خانوم...
دور چشمهاى پف کرده اش را کِرِم مالى کرد و خط چشم دوباره که آه! سخت ترین کار دنیا خط چشم کشیدن روى چشم پف کرده ى اشک آلود،با دستهاى لرزان است...
کبودى ناشى از گزیدن لبش به خاطر آن بغض لعنتى را با رژلب محو کرد و لبخندى تصنعى مهمان لبهاى لرزانش کرد تا از شر نگاه هاى متعجب مردم در امان باشد...
پله هارا دوتا یکی پایین امد و خرامان و خط کش قورت داده تا ایستگاه مترو رفت... از پشت ابرهاى اشک و با دست لرزان اس ام اس ها را جواب میداد و لعنت بر تمام ادمهاى روى زمین و احساس و هرچه که هست و نیست!
و تصویر چشمان ماتى که تا اورا میدید برق تمام کائنات را توى عمقش میریخت و زل میزد به چشمهاى قهوه اى پنهان شده پشت قاب شیشه اى روبه رویش...
و لعنت به تمام ایستگاه هاى مترو و خط عوض کردنهایش ...
در تاکسى را به هم کوبید و گرما ، و چشمهاى قرمز متورمش را گرفت و راننده سایه بان را باز کرد و تشکر نم کشیده اى که به زور از لاى لبهایش بیرون آمد...و آهنگ روى ری پلى ...
Feeling used
But I’m
Still missing you
And I can’t
See the end of this
Just wanna feel your kiss
Against my lips

‎و لعنت به تمام لبهایى که وقتى میخندند دوتا چال عمیق روى صورتها ایجاد میکنند و لعنت به تمام خوشمزگى هاى دل آب کننده ى دنیا...
.
‎زل میزند به چشمهاى غمگین پف کرده ى توى آینه ى اسانسور و خستگى تصنعى را چاشنى رنگ نگاهش میکند که مبادا مادر بویى ببرد...
‎کف اتاق مینشیند و فکر و فکر و پایش را میخاراند و فکر و فکر و سوزش و فکر و پاى خون آلودش را نجات میدهد از چنگ ناخونهایش...
‎و لعنت به تمام دل ها و ذهن ها و خاطره ها ،
‎و عقل هایى که همیشه ساز مخالف میزنند...
‎و آهنگ توى ذهن تکرار میشد...
.

and if I were you I would never let me go

.

coming back...