فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

شده ام دختری که میترسد! از خیلی چیزهاُاز خیلی کارها! هر روز روز شماری میکنم تا یک تیر٬که نیاید! اما متاسفانه هر روز انگار یک روز به آن روز نزدیک تر میشوم و هیییچ کاری از دستم بر نمی آید... میترسم طاقت نیاورم این بار! آخر مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد! حتی فکر کردن به این موضوع رعشه بر اندامم می اندازد!   

آخر چرا یکم تیر...؟؟

میترسم زیر دستگاه لعنتی آنقد جیغ بزنم تا حنجره ام پاره شود! یا مثل آن روز پاهایم تاب نیاورند و بیفتم و اشک های مادرم باز هم جاری شوند! میترسم این سری نتوانم در حالی که حتی چشمانم باز نمیشوند٬برای مادرم لبخند تصنعی بزنم و بگویم: من خوبم!!! 

میترسم از زندگی! میترسم از مرگ! میترسم از غذا خوردن! از همه چیز میترسم!   

خدا ام که انگار...  

 

 

++ دعایم کنید...

۱. خداوندا... 

تو در قرآن جاویدت،هزاران وعده ها دادی... 

کووووووووو پسسسسسسسس؟؟؟؟ :| :| :|  

  

2.خیلی مزه میده بری یه وبلاگی :-" بعد ببینی هییییییی اون هدرشو عوض میکنه، بعد کامنت بذاری با کلییی حسودی و اینا ( حسود خودتی! :|) بگی که منم میخواااااااااممممممم :(( بعد با خودت بگی برم به علیرضا بگم به منم کمک کنه و اینا!

بعد دو روز بعدش بیای تو وبلاگت،ببینی یه خصوصی داری، بعد ببینی یه هدر جدیدهههههههه!! ینی آدم ذوق مرگ میشه در حد بنزززززززززز!!!    

علیرضا یه دنیا مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییی!!!!   :گل گل گل!!!!   

بقیه ام کادو های عمه شدنمو بهم بدن،میخواین شماره حساب بدم؟؟! :دی

  

3.واسم دعا کنید، خسته شدم به خدا از این وضع...!! 

   

4.دیگه اینکه دلم یه تنوع میخواد! بابا ینی چییییییییی؟!؟! من هی میام اینجا درخواست تنوع میدم، هییییییی هیچ جوابی به درخواستام داده نمیشه!  :دی 

این چه زندگی ایه! :دی 

 

5.همین دیگه!تموم شد! :| 

 

بعدا نوشت:

هاله (دنیز) رو هم فیل خودش! :| 

مُحی کوچولو، عمه میشود!!! :دی

خیلی وقت بود این طرفا نیومده بودم!

ینی میومدم فقط وبلاگا رو میخوندم و میرفتم! تا اینکه چند روز پیش که این پست بابک خان رو دیدم و شوکه شدم!!

دیگه طاقتم طاق شد گفتم بیام اعلام کنم که منم عمه شدم!! :دی

نمیدونم الان باید خوشحال باشم و ذوق کنم،یا غصه بخورم که به این زودی باید فحش به جون بخرم!!!

خلاصه اینکه یه نی نی کوچولو فنقلو، از 3 اردیبهشت مهمون خونه ی ما شده و هنوز نیومده بد جوری خودشو تو دل همه جا کرده!! ^_^

اینم فنقلوی کوچولوی نق نقوی زرزروی ما!!!


http://s4.picofile.com/file/7799797204/yasin1.jpg



اسمشم آقا سید یاسینه! ^_^ زرزروی من! :*******

امیدوارم بزرگ که شدی،انقدر عمتو دوس داشته باشی،که وقتی یکی برگشت گفت : عمته، بزنی تو دهنش دندوناش بریزه تو شیکمش! :دی