-
کلی نویسی
شنبه 3 تیر 1391 17:30
وای خدا میفتم! امتحان امروزمو گند زدم! یعنی یه نقشه ای داده بود وحشتناااااااااااک!!! یه دوس پسرم نداریم مکانیک باشه نقشه دو پاس کرده باشه این مزخرفاتو ازش میپرسیدیم لااقل! والا! :D تازه ساعت دو هم امتحان فیزیک دو داشتم،اون رو هم حذف کردم! اصن یه وعضی! حسابی دانشجو شدم! :دی چند روز پیش آدرس وبلاگمو عوض کردم، فقط...
-
پدر بـــــزرگــــــــــ! برایم "امیر ارسلان" بخوان...
سهشنبه 16 خرداد 1391 00:07
این پست کمی طولانیه،اما از اعماق وجودم،برای بهترین بابابزرگ دنیا مینویسم... مینویسم تا هیچ وقت فراموش نشود... خونه ی مامان بزرگ نشستیم و مامان بزرگ داره از گذشته ها میگه. از اون موقعی که شبا همه خونه ی هم جمع بودن،اون موقعی که هر شب،شب نشینی داشتن و همه با هم رفت و آمد داشتن. میگه "یادش بخیر.. اون موقع ها هر جا...
-
صدا کن مرا
یکشنبه 7 خرداد 1391 01:58
صدا کن مرا صدای تو خوب است... صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبیست، که در انتهای صمیمیت حزن میروید... صدا کن مرا... پ.ن: اشکهایم را تقدیم میکنم به پستهای تیراژه...و شاید ... نمیدانم... پ.ن2: چند روزی بود این آهنگ تمام شب و روزم را پر کرده بود،اما حالا... هیچ چیز آرامم نمیکند... پ.ن3: باید امشب بروم...
-
:خخخخ!!!
جمعه 29 اردیبهشت 1391 22:39
این پستو یادتون میاد؟! همین چند وقت پیش نوشتمشا! نمیدونم چرا انقد زود گذشت! از همون اولم قرار گذاشته بودم براتون عکسشو بذارما! دیگه خب الان الوعده وفا! :دی اینم عکس گوش پاک کن مخصوص لوازم آرایش ! (خودمم نمیدونم اسمش چیه! :دی) اینجا میز آرایشمه! :دی انقدر اون آقا و خانومه رو دوس دارم! خوچ به حالشون! اون زیرم نوشته:...
-
تنگ در آغوشم بگیر...
شنبه 23 اردیبهشت 1391 13:52
تقدیم به تو با تمام عــــــشــــــق پایان هشت سالگیم را که جشن میگرفتم، زنگ زدی و همکارت و پسرش "علیرضا" را دعوت کردی! یادت می آید چقدر پاهایم را به زمین کوبیدم و گفتم که نمیخواهم آنها بیایند؟! پسرک بنده خدا همه اش یک گوشه نشسته بود و من تازه فهمیدم چقدر کولی بازی در آوردم برایت! یکی از کادوهای تولدم...
-
اما... لبخند میزنم...
پنجشنبه 21 اردیبهشت 1391 18:54
1-سوار تاکسی شده ام. از مقابل " کانون " و " کتابخانه " و " مسجد " میگذرم. لبخندی مینشیند روی لب هایم،به یاد قدیم ها! آهی میکشم دو در دل میگویم: یادش بخیر... و لبخند میزنم... 2-سوار تاکسی های کرج میشوم. موهای پسری که جلویم نشسته توجهم را جلب میکند... انگار همین الان با آب خیس شده اند... یک...
-
شارژ ،شارژه دیگه!!!
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 22:19
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA دیشب که پدر جان ماشین رو جلوی سوپر مارکت سر کوچه نگه داشت، گفتم یه دونه ام برای من شارژ بگیر. و شارژ به دست برگشتم خونه! تا امروز شارژ رو وارد نکردم چون یکم دیگه شارژ داشتم و لازم نداشتم. تا اینکه امروز قبل از کلاس شارژم تمو شد و شارژی که مغازه دار از کارت خوان کشیده بود...
-
خلیج همیشه فارس
یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 15:58
روز دهم اردیبهشت روز خلیج همیشه فارسـ مان مبارک! اینجا را بخوانید!
-
اجسام،در حلق شمایند!!!
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1391 18:50
در تاکسیو باز میکنم و سوار میشم. کمربندمو میبندم.عقب سه تا مرد میشینن. ماشین راه میفته. تو فکر امتحانم، که چشمم میخوره به آینه ی بغل. "اجسام از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکتر است." ناخوداگاه لبخند میشینه رو لبام و میرم به چهار پنج سال پیش... سوم راهنمایی، کلاس ِ مختلط ِ تیزهوشان! آقای عباس سلیمی، معلم...
-
پنجشنبه نوشت های روانی
شنبه 2 اردیبهشت 1391 23:13
گوشی را قطع میکنم.اعصاب به هم ریخته ام به هم ریخته تر میشود. از ساعت 10 بیکار در بوفه نشسته ام و الان 11 است.هندزفری را از گوشم در می آورم،کیفم را با عصبانیت میاندازم روی دوشم و از بوفه خارج میشوم. کیفم سنگین است. سوار اتوبوس میشوم و میروم تا دم در دانشگاه."خب... کجا بروم...؟" نمیدانم کجا بروم! راه...
-
تولد خودم و وبلاگم مبارک!
دوشنبه 21 فروردین 1391 00:05
1- پارسال روز تولدم اصلا خونه نبودم! صب رفتم مدرسه و ظهر با داداشم رفتیم برام کادو خرید و شب با دوست داداشم و زن و بچش رفتیم بستنی آوازه! (بستنی معروف اینجاس ) دیگه دیر وقت رسسیدیم خونه و من اونروز نت نرفتم! فرداش که رفتم نت،طبق معمول وبلاگ کیامهرو محمد و نیمارو باز کردم و از چیزی که دیدم خشکم زد! یه وبلاگ برای خود...
-
حس مبهم تک فرزندی!
شنبه 19 فروردین 1391 23:50
ینی الان که داداش مهندس دومی هم رفت پی خونه زندگیش،بعد که دیروز آق داداش کوچیکه رفت شهرستان پی درس و زندگی و اینا،رسما داریم پادشاهی میکنیم با خانواده ی سه نفره! ینی در حدی که ظرفا کم میشه و ما به صورت خود جوش اقدام میکنیم برای شستن ظروف!! بعد که پشتمون درد میگیره و اینا اول که پشیمون میشیم، بعد رسما دلمون به حال مادر...
-
حامل ( ــه )...
چهارشنبه 16 فروردین 1391 22:47
نه ماه گذشت "من" آبستن بودم اما "تو" فارغ شدی از عشقم... پ.ن: خندهــــ هــــایــــ عصـــبیــــــ پ.ن2: چه آشفته بازاریه پ.ن3: محسن چاوشی پ.ن4: محمد نجم پ.ن5: ..... بعدا نوشت: داغووووونـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
-
گلاب گلاب کاشانه! تولد کورش خانه! هرررررر!!!! :دی
یکشنبه 13 فروردین 1391 11:26
آخه یکی نیس بگه 13 به در هم وقت به دنیا اومدنه؟؟!!!! مردم میخوان برن به کوه و دشت کمر خببببببب!!!! آخه من چجوری این پستو سیزده به در آپ کنم؟! اگه با گوشی نشه آپ کرد چی؟! کی جوابگوس؟ اصن اگه وسط باغ آنتن نده چی؟! اصلا اگه شارژ نداشته باشم که برم اینترنت چی!؟! اصن اگه.... :دی والا! با این به دنیا اومدناشون! همینه...
-
تولدت مبارک
پنجشنبه 10 فروردین 1391 17:03
یه سریا هستن ، ساکتن، تو خودشونن، با کسی کاری ندارن، اما بی ریان دلشون دریاس حاضر نیستن حتی واسه یه لحظه غمو تو چشای کسی ببینن یه جورایی مرام و معرفت از سر و کولشون میباره... از اون دسته آدمایی که سنگ صبورن از اونایی که وقتی میگی: آهای سنگ صبور؟ تو صبوری یا من صبور؟ زودی میگن: من صبورم! از این آدما دور و برمون کم پیدا...
-
happy new year!
چهارشنبه 2 فروردین 1391 22:03
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 یعنی الان اعصاب مصاب تعطیل! چرا؟ چون کامپیوتر محترم قاط زده فارسی نمینویسه!الانم قاطی کرده داره مینویسه و من هر لحظه میترسم قطع بشه! از ترسم دارم تو ورد مینویسم و بعدا کپیش میکنم! مهم اینه که من الان دارم تمام سعیمو میکنم که با شما باشم و این سال...
-
رفیق نیمه راه
دوشنبه 22 اسفند 1390 23:03
خیلی نامردی...خیلی... حتی فکرشو هم نمیکردم که یه روز بخوای باهام اینطوری کنی چه راحت همه چیزو یادت رفت...چه راحت همه چیزو زیر پا گذاشتی...چه راحت فراموشم کردی... کم بهت محبت کردم؟ برات کم گذاشتم؟ کم قربون صدقت رفتم؟ کم باهات حرف زدم؟ یادته اون اولا؟ لحظه هایی که تو یونی،میومدی دم بوفه ی دخترونه،206 ت رو پارک میکردی دم...
-
وعده وعید!
یکشنبه 21 اسفند 1390 15:34
یعنی هی به خودم میگم دختر برو آپ کن،هی حوصلم نمیاد! نه اینکه چیزی نباشه که بخوام بنویسما! هس ولی خیلی طولانیه!مخصوصا که اینیکیم حرف دله!:دی ولی قول میدم به زودی یدونه آپ درس حسابی کنم! به زودی ب ز و د ی ×××یووووووووووهههههههههههههههووووووووووووووووووووو!!!!!!!!!!!××× (آیکون یه دختر خجسته! )
-
با اینا زمستونو سر میکنم...
سهشنبه 16 اسفند 1390 13:26
وقتی دلم پر باشه، وقتی تصمیم بگیرم که کاریو انجام بدم، که فراموش کنم، تمام سعیم رو میکنم واسه انجام دادنش. پاک میکنم خاطره هایی که فریاد میزنن و میگن:به یاد بیار! پاک میکنم تمام حرفای زده شده رو...تمام عکسارو...از توی کامپیوتر،از توی فلش،و حتی از توی گوشیم... هیچ چیز مانع من نمیشه! باید آدم شم! باید به هدفم برسم! باید...
-
بیزی! :D
سهشنبه 9 اسفند 1390 22:20
الان چشمام داره از کاسه در میاد! انقدر که این روزا دنبال لباس و مخلفات واسه عروسی گشتم دیگه حتی پا هم ندارم! تنها مورد خوشحال کننده ای که میشه بهش اشاره کرد اینه که فردا و پس فردا دانشگاه پــــــــرررررر! :دی واقعا خواهر شوهر نمونه بودن چقدر سخته! :دی فردا شب عروسی برادر خانه! ایشالا همه ی زوجای جوون خوشبخت بشن!...
-
شانس ما!
چهارشنبه 3 اسفند 1390 09:48
یعنی فک نمیکنم شانس قشنگ تر از شانس من وجود خارجی داشته باشه! مخصوصا تو این چند روز که خوب خودشو رو کرده! مثلا: 1- با هزار جور شزمندگی و خجالت بری پیش یه پارتی که برات کارتو انجام بده،بعد بفهمی عین این خنگا مشخصه ی کلاست رو اشتباه دادی!!!! 2-مریض بشی و از درد به خودت بپیچی و رو کاناپه مشغول گریه کردن باشی،یهو مهمانان...
-
مینویسم اما نمیدانم چرا
دوشنبه 1 اسفند 1390 22:20
میرم اونجا.کار دارم.فقط اون هست و یه نفر دیگه.با اون حرف میزنم. کارم گره خورده. یه ذره سوال جواب میکنه و تهش میگه کارتو راه میندازم.میگم یعنی میشه؟من هرجا رفتم گفتن نمیشه! نگام میکنه و با یه حسی که انگار از تو چشاش میگه "ردیفش میکنم برات" میگه گیرش میارم.حس میکنم که میتونه.بهش اعتماد دارم.میرسم به دم در....
-
چند گانه های "تیـــــــــره"
یکشنبه 30 بهمن 1390 17:05
1. واسه بابابزرگم دعا کنید...حالش خوب نیست... 2. پارتی هم پارتیای قدیم،به یارو گفتم کلاس دوشنبه صبحمو کنسل کن،ب جاش کلاس برای چهارشنبه بذار. رفته کلاس دوشنبه صبح رو کنسل کرده،ب جاش کلاس برای دوشنبه ساعت 7 شب گذاشته!!!! حالا من چ ... کنم؟ 3.دو شبه که خوابم نمیبره. پریشب که تا 4 صبح بیدار بودم،دیشبم به زور خودمو ساعت 1...
-
شماره ی 273
یکشنبه 23 بهمن 1390 18:46
ماههای آخر بارداریم بود.با آرمین به مطب ماما رفته بودم.در را برایم باز کرد و من همانطور که دستم را به کمرم گرفته بودم وارد مطب شدم. سرم را بالا گرفتم و .... خشکم زد! سعید بود! سعید من! کنار یک زن دیگر، یک زن حامله! به چشمانم خیره ماند. سرم را انداختم پایین. آرمین دستم را گرفت،سعید اخم کردو من سرخ شدم. کنار آن زن _همان...
-
پرانرژیِ دل کوچولو
جمعه 21 بهمن 1390 15:08
دقت کردین بعضی از کامنتا چقدر انرژی پشتشون نهفتس؟ مثل صدای افراد!شده که یه نفر با این مشخصاتو بشناسین؟ میدونم که شده! میدونم که میدونین که اون یه نفر کیه! همونیه که امروز تولدشه! همون که صداش پر انرژیه، همون که یه چند وقت بود که زده بود تو خط خنگ بازی! :دی همون دختر ورپریده ای که اسم خودشو گذاشته مادام ! خجالتم...
-
تخم مرغ سوخته
یکشنبه 16 بهمن 1390 15:12
ضد حال یعنی خسته و کوفته از دانشگاه بیای و بوی غذا تو راهرو پیچیده باشه و در خونه رو باز کنی و بوی غذا بپیچه تو مشامت... اونوقت وقتی واسه عوض کردن لباسات میری تو اتاق، رو اینه یه تیکه کاغذ ببینی که نوشته... پی ناراحتی نوشت : وقتی یه نفر جواب اس هات رو نمیده،همیشه با این معنی نیس که سرش شلوغه یا یادش رفته یا شارژ...
-
بازی بازی!!!! شمام بیاین!
دوشنبه 10 بهمن 1390 16:23
بچه که بودم عاشق نقاشی بودم! انگار گلم را با نقاشی سرشته بودند! همه تو مهد کودک چوب چوب یه گردن میکشیدندو من چنان قوسی به گردن آدمهایم میدادم که انگار میخواهند از آن راه نفس بکشند! بدن آدمهای همه چهارگوشی بود که دوتا دست به آن چسبیده بود،اما دست آدمهای من یک سره به بدنشان ختم میشدند!موهای دخترهای نقاشی هایم همیشه بلند...
-
یه کمی دیگه!
جمعه 7 بهمن 1390 19:34
من فردا و پس فردا و پس اون فردا امتحان دارم! بعد دیگه..... آزادیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی!!!! بعدش بلافاصله پستمو میذارم! واسه امتحان پس فردام دعا کنین! ووی!!!
-
چجوری؟ اینجوری؟
دوشنبه 3 بهمن 1390 14:23
رفتم مغازه،میبینم عکس یه آقای خوشگل خوشتیپ رو در و دیوار مغازس! هی خدای من! یه مانکن هم نشدیم لاقل عکسمونو بزنن به دیوار!!!! والا! پ.ن: امتحاناتمان همچنان ادامه دارد! نتونستم نیام! الان این دومین...نه نه!سومین...نه!چهارمین،یا شاید پنجمین بارمه که میام!!! الانم از امتحان فیزیک اومدم، فقط دارم دعا میکنم که قبول شم! شمام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 دی 1390 19:09
الان من کافی نتم! نتونستم عنوان بذارم! فقط خواستم بگم احتمال قوی(که البته یکم ضعیف تر از قویه!) تا پایان امتحانا که 10 بهمن باشه،نت نمیام! همین! (آیکون یه دختر خوب!!!) مراقب خودتون باشین! فعلا باباااااااااایییییییی!!!