فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

صدا کن مرا

صدا کن مرا

صدای تو خوب است...

صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبیست،

که در انتهای صمیمیت حزن میروید...



صدا کن مرا...



پ.ن: اشکهایم را تقدیم میکنم به پستهای تیراژه...و شاید ... نمیدانم...

پ.ن2: چند روزی بود این آهنگ تمام شب و روزم را پر کرده بود،اما حالا... هیچ چیز آرامم نمیکند...

پ.ن3: باید امشب بروم...