فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

ساعت ٢:٤٠ بامداد

-الو؟

+الو؟

-سلام 

+سلام  خوبی؟

-تو خوبی؟قرص خوردی؟

+آره.خوبی؟چیکار میکنی؟

-دارم پُست میدم...

+حالت خوبه؟

-سرده...

سرده...

سرده...

(مث اینجا...بدون تو...)

"سرباز"

دیروز که نبودی

تکیه ام را به درختی دادم

که لباس تورا پوشیده بود...

...

من

معشوقه ی موهای بر باد رفته ام

معشوقه ی تلف شده از پست دادن های توی گرما

معشوقه ی اوای "به پوتین ١....به پوتین ٢....به پوتین ٣"

معشوقه ی تمام خشم شب ها

تمام رگباری ها

تمام رزمایش ها و اضافه خدمتها

معشوقه ی منتظر نگران تمام سربازهای دور از عشقشان منم

تمام سربازها تویی

و تمام معشوقه ها

منم

خاطره

دوش به دوش 
در زیر دوش
قدم هایش را تنظیم میکرد
میشست سرش را از فکر
ورنى قرمز برق میزد
کف توى چشمهاى خیس
روى نوک پا ایستاد
آب داغ کف ها را شست
بوسید و رفت
چشمى که میسوخت از کف را
وسط خیابان ایستاد وبرگشت و خندید و چشمش را
بست و باز کرد
بست و باز کرد
لرز
ماشین
آب
ترمز
سرد
سردرد
کف روى چشم
جسم بی جان
سرد داغ سرد داغ
کف خیابان
کف حمام
زنى که مرد
مردى که مرد

خداحافظ یاهو مسنجر!

یادمه بهترین روزامو ، بهترین حرفامو، شیرین ترین و بی دغدغه ترین روزامو با تو گذروندم.

شبایی که یواشکی میرفتم تو اتاق داداشم و نت دایال آپ  رو روشن میکردم و یاهو مسنجرو باز میکردم آن میشدم و سیل پی ام ها و آف هایی که جاری میشد رو صفحم و خوشحال از اینکه هستن آدمایی که دلشون برام تنگ بشه و هستن دوستایی که بتونم راحت و بی دغدغه باهاشون حرف بزنم.

دلم برای تمام اون روزا و تمام اون آدما تنگ شده. آدمایی که یه روزایی پررنگ ترین آدمای زندگیم بودن ولی الان نمیدونم کجان و چیکار میکنن...

دلم برای اینویزیبل بودن و اون سایت معروف که اینویزیبلا رو لو میداد تنگ شده! رلم برای استاتوس گذاشتنای منظور دار وبی منظور،برای حرف زدنا و حتی قطع شدنای نت  وسط چت تنگ شده.

روزای فوق العاده ای بود

حتی با استرس و یواشکی سرک کشیدن تو روم ها و فرار کردن بعد از اولین پی ام مورد داری که اصولا 5-6 ثانیه بعد ورودت ب سمتت سرازیر میشد. وبکمای دوستانه، رومای دوستانه، BUZZ زدن ها که رسمن یه نوع تفریح سالم به حساب میومد!

همشون و همشون فوق العاده بودن...

چقدر دلم میخواست میتونستم فقط و فقط یه بار دیگه مسنجرمو باز کنم و ببینم کسی برام آف گذاشته؟ کسی بهم اهمیت داده؟ اصلا کسی هنوز منو یادش هست؟؟

ولی حیف که خیلی وقته پسورد لعنتی رو که از ترسی که یه لعنتی به دروغ تو جونم انداخت، عوضش کردم، دیگه یادم نمیاد...

بد تر از اون اینه که ریکاوری میل مال کسی باشه که اصلا حتی نمیدونی در چه حاله و کجاس و هییییییییییییییچی ازش نمیدونی...

بدتر از اون اینکه حتی همین یاهو آی دیتم کادو بوده باشه و چقدر دلت تنگ میشه برای تمام اون لحظه ها...


یاهوی عزیز...

میخواستم ازت تشکر کنم برای اینهمه روزای خوبی که بهم هدیه دادی

اینهمه دوستای خوب

اینهمه خاطره های خوب

اینهمه فکرا و استرسا و لحظه های خوب

ممنون به خاطر همه چی

به خاطر خنده ها

به خاطر اشکا

به خاطر عاشق شدنا حتی

نهایت آرزوم این بود که فقط و فقط یه بار دیگه بتونم وارد مسنجر بشم و یه بار دیگه تمام این لحظه های فوق الععاده رو تو ذهنم مرور کنم...

دلم برای دل تنگیایی که باعث و بانیش تو بودی هم تنگ میشه...

.

+پ.ن: شاید اگه اون روزی که داشتم احوال یه دوستو میپرسیدم نتم قطع نمیشد و من فکر نمیکردم که اون جوابمو نداده و اونم فکر نمیکرد که برای من بی اهمیته، شاید الان فرق میکرد خیلی چیزا

شایدم نه

نمیدونم...

شاید فکر کردن بهش بعد 4 سال مسخره به نظر بیاد! ولی من خل تر از این حرفا ام


پ.ن2:

نمیدونم اصلا کسی مطلبای اینجارو میخونه یا نه، خودم که فکر نمکینم کسی دیگه اصلا سراغ وبلاگ بیاد یا اصلا کسی بیاد اینجا رو بخونه

ولی دلم میخواد با تمام وجودم از کسایی که شاید یه روز تو چت باهاشون، یا بیرون چت و از طریق نت ، یا دوستایی که شاید یه روزی ناراحتشون کرده باشم معذرت بخوام و حلالیت بطلبم. و بهشون بگم همه ی شما با تمام خوبیا و احیانا بدیا ، بهترین روزا رو برای من رقم زدین...

عاشق خودتون و خاطره هاتونم

حتی اگه دیگه منو حتی به یاد هم نیارید...