ضد حال یعنی خسته و کوفته از دانشگاه بیای و بوی غذا تو راهرو پیچیده باشه و در خونه رو باز کنی و بوی غذا بپیچه تو مشامت...
اونوقت وقتی واسه عوض کردن لباسات میری تو اتاق، رو اینه یه تیکه کاغذ ببینی که نوشته...
پی ناراحتی نوشت: وقتی یه نفر جواب اس هات رو نمیده،همیشه با این معنی نیس که سرش شلوغه یا یادش رفته یا شارژ نداره...گاهی وقتا هم یعنی "هی!فلانی! من از دستت ناراحتم!"
+ هی فلانی!من...
بچه که بودم عاشق نقاشی بودم! انگار گلم را با نقاشی سرشته بودند! همه تو مهد کودک چوب چوب یه گردن میکشیدندو من چنان قوسی به گردن آدمهایم میدادم که انگار میخواهند از آن راه نفس بکشند! بدن آدمهای همه چهارگوشی بود که دوتا دست به آن چسبیده بود،اما دست آدمهای من یک سره به بدنشان ختم میشدند!موهای دخترهای نقاشی هایم همیشه بلند بود!موهای خودم هم! یعنی هم خود نقاشی هایم،هم خودِخودم!بزرگتر که شدم دیگر آدمها و چهره هایشان را نمیکشیدم!زده بودم در کار طبیعت و دار و درخت و دریا! چ چیزها که میکشیدم! با مداد رنگی،با آبرنگ،با مداد B6! اما وقتی دبیرستانی شدم،دیگر تمام شد!همه چیز! نه نقاشی ای بود،نه طبیعتی،نه وقتی برای کشیدن!
فقط کودک درونم میکشید!موقع حساب دیفرانسیل انتگرال که میشد،یادش می افتاد! اول جزوه را باز میکردو شروع میکرد به کشیدن!
+این یه بازیه! بازی نقاشیامون!
نقاشیایی که گوشه ی جزوه هامون میکشیدیم،نقاشیایی که ناخوداگاه کشیدیمو نقاشیایی که با دل کشیدیم!
میخوام نقاشیامو بذارم!
همونایی که تو چرک نویسامن!همونایی که تو جزوه ی دیفرانسیلمن! همونایی که وقتی هرکدومو میکشیدم،یه حسی تو وجودم باهام همراه بود!
آهای شما!شمام نقاشیاتونو بذارین! حتی اگه خط خطیه!حتی اگه خوشگل نیست! بذارین کودک درونتون پاشو بذاره تو دنیای مجازیتون!
+این بازی نیاز به دعوت نداره! عدد نه رو خیلی دوس دارم! اما هفت نفرو دعوت میکنم چون عدد هفت رو....
اول آناهیتا - دوم عارفه - سوم فرناز - چهارم محسن - پنجم هاله - ششم جزیره - هفتم محمد
نقاشیام تو ادامه مطلبه!
ایده ی این پست رو از این پست آناهیتا گرفتم! :دی
ادامه مطلب ...
من فردا و پس فردا و پس اون فردا امتحان دارم!
بعد دیگه.....
آزادیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی!!!!
بعدش بلافاصله پستمو میذارم!
واسه امتحان پس فردام دعا کنین! ووی!!!
رفتم مغازه،میبینم عکس یه آقای خوشگل خوشتیپ رو در و دیوار مغازس!
هی خدای من!
یه مانکن هم نشدیم لاقل عکسمونو بزنن به دیوار!!!!
والا!
پ.ن: امتحاناتمان همچنان ادامه دارد!
نتونستم نیام! الان این دومین...نه نه!سومین...نه!چهارمین،یا شاید پنجمین بارمه که میام!!!
الانم از امتحان فیزیک اومدم، فقط دارم دعا میکنم که قبول شم!
شمام دعام کنین!
راستی نوشت: من ریاضی یکمو حذذذذذذذذذفففففففففففف کردممممممم!!!
چجوری به مامانمینا بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعدا نوشت: ریده اند به ریدرمان! فیل ها را میگویم!