فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

چشمون سیاه...قربانت شوم!!!

این پستو میخواستم بلافاصله بعد از پست پایین بنویسم!ولی خب نشد دیگه!

حالا میگمش!

4 شنبه ی پیش نه،چهارشنبه ی قبلش،کلاس فیزیک داشتیم.

هلک و هلک بلند شدم و واسه همون یه کلاس یه ساعت نشستم تو راهو رسیدم یونی.ساعت 8:05 بود و استاد هم آن تایم!!! اما خب هنو نرفته بود سر کلاس.مام که از خدا خواسته!دویدم تو و یه جای خالی پیدا کردم و نشستم.

از اونجا که تو یونی ِ ما دخترا ردیفای جلو میشینن و پسرا ردیفای عقب -بدبختانه- ما نمیتونیم پسرارو ببینیم!!!!

داشتم میگفتم!

ساعت شد 8 و نیم و استاده نیومد.یه پسره رفت بیرون و با گوشیش حرف زد و بعد اومد تو و گفت: آقایون،خانوما!زنگ زدم آموزش،گفتن تشکیل نمیشه!ما همه همینجوری نگاش میکردیم!

اونم گفت:اااا!اینا باورشون نمیشه! و اومد کیفشو برداشت و رفت!دخترا از جاشون تکون نخوردن!اما یه سری از پسرا رفتن!

یه پسر دیگه رفت بیرون و داشت با گوشیش صحبت میکرد و بعد از در کلاس اومد تو. من ناخوداگاه چشمم افتاد تو چشماش ، ضربان قلبم تند شد و خیره موندم تو چشمای سبزش و.....

چشماش سبز بود،دور گردی چشماش یه خط مشکی بود و عدسی درشت چشمش،زیباییش رو صد برابر میکرد!با اون مژه های پرش،انگار خط چشم کشیده بود!

محو چشمای سبز و زیباش شده بودم و هیچ صدایی رو نمیشنیدم!

حس کردم لباش تکون خورد اما من اونقدر تو چشماش غرق شده بودم که اصلا صداشو نشنیدم!!!

من: بله؟!

اون!!: میگم زنگ زدم آموزش،گفت تعطیله!

من: آهان!!!!


شاعر هم تجربه! در این مقال میفرماید: دل و دین و عقل و هوشم،همه را به باد دادم!!!!!!


پی اعتراف نوشت!: اعتراف میکنم که وایسادم بیرون کلاس تا اون بیاد و من یه بار دیگه ببینمش!!!!!!!


پی بد شانسی نوشت: چهارشنبه ی پیش حالم خوب نبود و نرفتم دانشگاه!


پی پست قبل نوشت: پولمون رو پس گرفتیم.از شانس ما صاحب مغازه آشنا دراومد و عز و التماس که از شکایتت صرف نطر کن(آخه گفتن میتونه مجوز پوشاکشون رو باطل کنه!یا یه همچین چیزایی) خلاصه همین دیگه! آقاهه هم گفت اونا فروشنده ها هستن،مغازه مال پسرشه.گفت ما که خبر نداریم اونا چ میکنن،ولی گفت که زنه رو اخراج میکنه!بابامم گفت ما نمیخوایم اون بنده خدا از کار بی کار شه.... (آخرشو نفهمیدم چی شد،چون باید میرفتم قضای حاجت،نتونستم گوش بدم!!!!!)


پی تکذیب نوشت:! من فقط از چشم تعریف کردم!هرگونه افکار پلید و غیر اخلاقی و در مغایرت با شرع و عرف را تکذیب مینمایم!!!!


نظرات 23 + ارسال نظر
کلاس داستان نویسی یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت 06:18 ب.ظ http://derakhshandeh.org

با سلام:
آغاز ثبت نام ترم جدید کلاس های آموزش داستان نویسی پیشرفته با حضور استاد ابوالفضل درخشنده در فرهنگسرای های سرو، شفق ، رسانه و دانشگاه صنعتی شریف.
با ارایه مدرک معتبر مورد پذیرش و ارزشیابی در تمامی مراکز علمی و دولتی داخل و خارج کشور.
علاقمندان برای شرکت در کلاس های فوق با معاونت آموزش فرهنگسرای های ذکر شده تماس حاصل نمایند.
فرهنگسرای سرو : خ ولی عصر(عج) بالاتر از پارک ساعی . تلفن : 88651786
فرهنگسرای شفق : خ یوسف آباد . تلفن : 88712839
فرهنگسرای رسانه : میدان حضرت ولی عصر (عج) تلفن: 88890838
دانشگاه صنعتی شریف : خیابان انقلاب اسلامی – نرسیده به میدان آزادی . تلفن: 66165821
لطفا جهت دریافت کتاب های آموزش داستان نویسی پیشرفته از لینک زیر استفاده فرمایید. با تشکر
http://derakhshandeh.org/Payments.aspx

سرعتت تو حلقم!!!!

دل آرام یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت 07:17 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com/

که چشمون سیاه ... قربانت شوم !
بله !
چشم دیگه ... یهو آدمو میگیره . بیخود برای بچمون حرف درنیارینا

البته سیاه که نبود!!
ولی خب....

آخجون!دلی پشتیبانمه!!!

الف یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت 07:34 ب.ظ http://inspiration90.blogfa.com

محدثه حیا کن !‌یونی رو رها کن !‌

نوموخوااااااااااممممممممممم!!!!
یونی رو رها میکنم،به شرطی که دانشجوهاشو رها نکنم!!!

کیانا یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت 08:09 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

خجللللللللللللللللللللللللل تو دختر این داستانای قبیحه چیه تعریف میکنی؟؟؟؟؟!!!!
اگه گذاشتم دیگه 4شنبه ها بری یونی

خجل شدم!!!!
کیانا تو رو خدا!
بابا یه بار ما از یکی خوشمون اومداااا!!!!
اذیت نکن دیگه!بذار برم!

م ه دی یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت 10:25 ب.ظ http://goftareazad2.blogfa.com

وای وای ...!!!
مبارکه ...!!

چی مبارکه؟!
هرکی ندونه فکر میکنه ما رفتیم قاطی مرغا!
هی وای من!!!!

م ه دی یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت 11:59 ب.ظ http://goftareazad2.blogfa.com

شما در اینجا باید بگی قاطی خروسا شدم !!!

مگر اینکه قایل به این نظریه شی که یه خروس کفایت 100 تا مرغ رو میکنه !!!
بلا به دور ....!!!!

ببیناااااااااا!!!!
مگه مرغ چشه؟!!!
خیلی هم خوبه!!!
تازه هنوز قاطی نشدم که!!!!هی وای من!
دلم برا خودم سوخت!!!!!!!!

دختری از یک شهر دور دوشنبه 23 آبان 1390 ساعت 03:26 ق.ظ http://denizlove.blogsky.com/

من که خیلی وقته گفتم چشم سبزا زیادی جذابن درکت میکنم جیگر!! بعضی از چشمها واقعا دیدن دارن...
میرفتی میپرسیدی که شماره اینا نمیخواد؟؟؟

وای آره هاله!!!!!

من اون موقع اصلا نمیدونستم دارم چیکار میکنم!!!(آیکون اغراق!)
خب روم نمیشد!

bahar دوشنبه 23 آبان 1390 ساعت 09:22 ق.ظ

=)))))
دووووووووسی :))
آخه تو هم؟؟؟؟ :)) مردم از خنده
خیلی باحال بود
اگه شمارشو گیر آوردی مش غلوم ذمبه ای اگه به منم نگی:دی

سلام دوسی! چ عجب!!!
وا ! مگه من دل ندارم؟!

من مش غلوم و مش رضا هم که باشم،شمارشو به تو نمیدم! :دی!!!

مانے ! دوشنبه 23 آبان 1390 ساعت 12:13 ب.ظ


از این به بعد مواظب خودم باشم ، شما دخترا ک خطرناک‌ترین !! :دی
نری با حرفای الکی طرفو عاشق خودت کنی و بعد ازش سو‌ءاستفاده کنی و بعدشم مثل کفش بندازیش دور ! نری با احساساتش بازی کنی ! :دی

هیچم خطر ناک نیسیم!

نخیرم! اگه اون این کارو نکنه،من این کارو نمیکنم! بعله! اینطوریاس!

زهرا دوشنبه 23 آبان 1390 ساعت 01:20 ب.ظ http://www.zafa.blogsky.com

وقتی محدثه عاشق می شود

وای خاک به سرم!
همه فهمیدن!!!
البته من عاشق نشدما!!!تکذیب که کردمممممممم!!!!

الهام دوشنبه 23 آبان 1390 ساعت 01:46 ب.ظ http://sampad82.blogfa.com

وای محدثه این کامن کیانا خیلی خنده بود!
برو زودتر ته بشین تا پسرا مجبور بشن بیان ردیف جلو والا!
ازین ب بعدم زودتر برو سر کلاس 4شنبه هات!
منو هم در جریان کاراتو حرفات بذار!

به بچچه نخند پررو میشه!!!!

آخه من یکاره پاشم برم ته بگم چی؟!!!!
من زود میرم!ماشین نیس خب!!!

ای بابا!ما حرفامون خصوصیه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

فسیل دوشنبه 23 آبان 1390 ساعت 03:44 ب.ظ http://www.fosil.blogsky.com/

از پسرهای چشم سبز خوشم نمیاد
حالا اگه بازم خوشت میاد خودت میدونی از من هیچ توقعی نداشته باشی
خواستگاری هم تنها میری، فهمیدی


جوگیر شدم

چراااااااااااااااا؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!
خب چرا میزنی؟!!!

Mohammad دوشنبه 23 آبان 1390 ساعت 05:48 ب.ظ http://vatandoost.blogsky.com

به به ببین اینجا چه خبره!
میبینم که عاشق چشمون سیاهش شدی
{ مصرع بدی رو بلد نیستم}
که اینطور.... حالا پول دار بود پسره؟
حتما بوده دیگه....
مبارکه
ای بابا آدم وسوسه میشه بره دانشگاه!!!!!

بهت میگم ولی به کسی نگیااااااااا!!!!!
میگه چشمون سیاریا،قربانت شوم!خانت به کجاست،مهمانت شوم!!!:دی
چمیدونم!

اوهوووووووی!
تو که میای وب من،چشماتو ببند!
خوشم نمیاد پسر چشم ناپاکی تحول جامعه بدم!فهمیدی؟!

آناهیتا دوشنبه 23 آبان 1390 ساعت 08:11 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

خیلی به چشم های پسر جماعت اعتماد نکن! یعنی غرقش هم نشو...خدای نکرده یه روزی میاد که تو همون چشم ها غرقت می کنه!

باچه چشم!
بابا من یه چی گفتم بخندیم!

الهام دوشنبه 23 آبان 1390 ساعت 08:59 ب.ظ http://sampad82.blogfa.com

غلط کردی!
باید بگی!نگی میرم توو جبهه کیانا هااااااااااا

خب بابا!
:دی

آذرنوش دوشنبه 23 آبان 1390 ساعت 11:21 ب.ظ http://azar-noosh.blogfa.com

چهارشنبه ها منم بات میاااااااااااااام که خجالت نکشی .تازه باهم میریم آخر کلاس هم میشینیم خوبهههه؟

آرهههههههههههههههههههههه!!!!!!!!!!!

Mohammad سه‌شنبه 24 آبان 1390 ساعت 09:54 ب.ظ http://vatandoost.blogsky.com

بله نه نه متوجه شدم!

آفرین!
اوهوی!گفتم چشتو ببند!!!!

حس چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 04:59 ب.ظ

عجب!

فردا چهارشنبه چه زود اومد!میدونم امشب خوابت نمیبره!

فقط یه چیز مواظب باش فریب چشماشو نخوری .

از من گفتن بوداز تونشنفتن!

خیلی هم خوب خوابیدم!!!!!!!!!!!!!!!!!

نه بابا اون خودش اصلا تو این فازا نیس!
باشه چشم!

رضا چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 08:20 ب.ظ http://abrii.blogfa.com/

من شیفته اعتراف نوشتت شدم ! صداقتت تکان دهنده بود !

bahar یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت 12:48 ب.ظ

خیلی بدی دوسی
حداقل آی دیشو بهم بده

وای خاک به سرم!
آی دی کیو؟!
من حتی اسم طرف رو هم نمیدونم!!!!!!!!!!!!

Mohammad یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت 01:30 ب.ظ http://www.vatandoost.blogsky.com

-___-
بیا بستم خوب شد ننه؟
چرا میزنی؟


خدا بگم چیکارت نکنه بچچه!
بعدشم!ننه خودتی!
به من بگو مامی!!!!!!

سیروس جمعه 4 آذر 1390 ساعت 01:12 ق.ظ http://www.khozaebal.persianblog.ir

باید حرفش رو از چشاش می خوندی دیگه!
نشنیدی شاعر می گه
دیدگانت به من آموخت که در حرف زدن/چشم ها بیشتر از حنجره های می فهمند

آره خب!
حالا بذار یه کم بگذره،آدم که همین اول تحویل نمیگیره!!!
:دی

aysana جمعه 11 آذر 1390 ساعت 05:37 ب.ظ http://asanaaa.blogfa.com/

آخه محدثه جان چشم رنگیا کجا قشنگن؟

بعضی از چشم رنگیا خوشگلن همشون که نیستن

چشم و ابرو مشکی همیشه در تمام دنیا زیباتر بوده و هس

نمی بینی همیشه شاعرا در وصف چشم و ابروی سیاه شعر میگن؟

والا من یه دوست دارم چشماش سبزه همیشه خط چشم می کشه که خوب دیده وگرنه دیدن نداره
انگار روح نداره

خب این چشم منو گرفت!زیادم خوشگل نیست اونطوری،ولی خب من خوشم اومد!!!
ای بابا!!!! نمیدونم والا! :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد