یادمه اون روزایی که من عزادار پدر بزرگ عزیزم بودم،کیانا و سارا نگران حال پدر بزرگشون و من در آرزوی اینکه اونا مث من داغدار نشن...
اما دست تقدیر مث همیشه نه به دل من کار داره نه به هیچ چیز دیگه...
باورش سخته... خیلی سخت...
خدا بهتون صبر بده...
دلتون آروم رفیقای من ...
تسلیت...