در تاکسیو باز میکنم و سوار میشم. کمربندمو میبندم.عقب سه تا مرد میشینن. ماشین راه میفته. تو فکر امتحانم، که چشمم میخوره به آینه ی بغل.
"اجسام از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکتر است."
ناخوداگاه لبخند میشینه رو لبام و میرم به چهار پنج سال پیش... سوم راهنمایی، کلاس ِ مختلط ِ تیزهوشان! آقای عباس سلیمی، معلم علوم:
آینه های محدب،تصویر رو دورتر از اونی که هس نشون میدن! مثلا تو آینه ی این پرایدارو دیدین؟ نمیدونم نوشته اجسام به شما نزدیکن؟یه همچین چیزایی!!
من: "اجسام از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکتر است!"
کلاس میره رو هوا! نیگام میکنه...
"تورو خدا نیگا کن! رفتی نشستی رو آینه ی پرایدو حفظ کردی؟؟؟! نچ نچ نچ!"
میخندم.
ادامه میده!
"خلاصه به طور مثال، آینه بغل ماشینا آینه های محدبن! که همونطوری که دوستتون گفت.... یه بار دیگه بگو ببینم!!!"
"اجسام از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیک تر است!"
دوباره کلاس میره رو هوا...
.
هنوز لبخند رو لبامه... به خودم میام...
چشمم میفته به آینه بغل ماشین و مسافر صندلی عقب! خوابش برده،رو به جلو خم شده و کاملا توی صندلی ِ منه!
ناخوداگاه چشمم میخوره به یه جمله:
"اجسام از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکتر است...!!!!!!!"
ـــــــــــــــ
پ.ن: فک کنم کلله ی آقاهه تو حلق ِ من بوده،منتهی من داغ بودم نمیفهمیدم!!! :دی
avval !!:d
فک کردی اینجا اول دوم داره؟؟!!!
شیرینی میرینی خبری نیستا!!! :دی
منم زیااااد خاطره دارم از کلاسای مختلط تیزهوشان =))))
خجالت بکش!
حالا من اینهمهههههههههه نوشتم،تو فقط کلمه ی "مختلط" رو دیدی؟؟؟!!!
:دی
دوم
هستم؟
نیستم؟
هستی!
تو کدوم عارفه ای؟!
عارفه کوچیکه ای دیگه؟!
آره! :دی
کلا نصف خاطراتت تو تاکسیه ها!
کوفت!
بی حیا!!!
ااا فکر کنم یادم رفت نظر در مورد پستت بگذارم


ما که اهل کلاس های تیز هوشان نبودیم. ماخ ودمون ابر هوشیم دیگه نیازی نبود می دونی
خوبه حالا کنارش نبودی محدثه وگرنه اوضاع یکم بیخ پیدا می کرد.
آره! یادت رفت!
آره بابا!از سی ام نذاشتنت معلومه!!! :دی
کنار کی دقیقا؟؟!!!
الان پز تیزهوشیتو دادی نه؟
الان خواستی فخر فروشی کنی به ما که تیزهوشان نبودیم نه؟
حالا که اینطوره پس حقته که کله آقاهه رفت تو حلقت
(آیکون جمع بندی ونتیجه گیری)
نه بابا!کلاس برای قبول شدن!

که آخرم قبول نشدم تازه!
نرفت که! ینی منکه نمیدونم! :دی
مرسی واقعا!خوبه تو ریاضی دان نشدی! هررررررررررر
هزاران لایک به کامنت آذی جان
محدثه فک نکردی بین تعدادی( خودمو چندتا حساب کردم!) خنگ نباید حرف از تیزهوشان و اینا بزنی؟
فک نکردی این تعداد ممکنه غصه بخورن؟
.
.
.
کلاس های تیزهوشان کلاس پنجم ابتدایی که خیلی مسخره بود بچه بودم هیچی یادم نمیاد اما سوم راهنمایی رو خیلی خوب یادمه...فوق العاده بود...همش خنده و شادی...کاش فقط چند ساعت برمیگشتم به اون دوران...مررررررررسی محدثه حالمو خوش کردی
راستی دختر تو مگه حس نداری؟ کله ی یارو اومده روت متوجه نشدی؟!؟
هررررررررررر!!!
بابا ایها الناس!من خودمو کشتم نمونه دولتی قبول شدم!تیزشوهان چیههههه!!! کیهههههههههه؟؟!!! :دی
نه بابا! غصه چیه! تازه شاد باشن که نرفتن!:دی
.
.
.
واااااااااااای! آره!ینی من که فقط برای اون چند ساعت خنده و شادیش میرفتم!اصلا درس نمیخوندم!
بعد همین آقای معلممون دید من قبول نشدم از تعجب شااااااااااخ در آورده بود!فک کرده بود بچه ها دروغ میگن بهش!
یادش بخیر! چه امید هایی رو که نا امید نکردیم! :دی
بابا چسبیده بود به صندلی!
گاهی وقتا تو این تاکسیا اجسام حتی از حلقتان هم به شما نزدیکترند!!!!!!
قرار نشد حرف از این بحثا کنی!
وگرنه داغ دل من تازه میشه! :| :| :|
هه هه [:S022
:]
رو مانیتور برچسب زده روش نوشته افراد از آنچه تصور میکنید به شما نزدیکتراند! :دی
:دی
همون افراد در حلق شمایند خودمونه! :D
اما من ک رفتم میخوام ب تو پز بدم هرررررررررررررر!
/اخرم هیچ پخی نشدم جون تو!
ببیناااااا!!! ایش! :دی
حالا انگار من که رفتم نمونه،شدم!:دی
من هیچ وخ کلاس تیزهوشان نرفتم ولی از مدرسه خاطره زیاد دارم انقد که بچه شری بودم
آخ گفتی مدرسه...
ووی!خدا دلم تنگید! :دی
بابا تیز هوش
نه...نه محدثه جون
بابا مختلط
بابا مسافر تاکسی
بابا تو فکر و خیال
خاطره هات خیلی بامزه ان مهرآسا...نه مهرسا...نه مهرآسان
خب الان اجسام تو آینه نزدیکن یا دور
یا تو حلق آدم؟[:S028
اون مختلطو خوب اومدی! :دی
همون!! : خخخخخخخ!!!
تو حلق آدم دیگه!!!
توو تاکسی کلا همه به هم نزدیکن مخصوصا اگه مسافر بغلی جنس مخالف باشه
بله خب!
صد البته!
ببخشید! اسم شما چیه؟ من فقط mo ی اولش رو فمیدم! :دی
عزیزم مرسی از همراهیت،خیلی خوشحالمون کردی ،ممنون میشم اگه بازی رو ادامه بدی،از همینجا یه توضیح کوچیک برای دوستان بذاری
باشه!
ولی نمیدونم باید چی بگم!
جالب بود مرسی
به وب من هم سری بزنید
MODEL به عبارتی " مدل "
understood! :d