فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

مینویسم اما نمیدانم چرا

میرم اونجا.کار دارم.فقط اون هست و یه نفر دیگه.با اون حرف میزنم. کارم گره خورده. یه ذره سوال جواب میکنه و تهش میگه کارتو راه میندازم.میگم یعنی میشه؟من هرجا رفتم گفتن نمیشه! نگام میکنه و با یه حسی که انگار از تو چشاش میگه "ردیفش میکنم برات" میگه گیرش میارم.حس میکنم که میتونه.بهش اعتماد دارم.میرسم به دم در. انگار چیزی یادش افتاده باشه میگه یعنی آخرین نفریم که ازش میپرسی؟ لبخند میزنم و میرم.

ــــــــ

میرم اونجا. میخوام ببینم چی شد.اون هست و اونیکی و یه نفر دیگه. از اونیکی متنفرم،اما وجود اون بهم آرامش میده.چون اون هست احساس امنیت میکنم. به اونیکی نگاه هم نمیکنم.با اون حرف میزنم.میپرسم شد؟میگه هنوز نه.ولی میشه. میگم باشه و میرم.

ــــــــ

میرم اونجا.خسته شدم.دلم آشوبه.میدونم اون نیست.میدونم اونیکی هست. دلم نمیخواد برم.با اینکه مطمئنم اما دعا دعا میکنم که اون باشه.میرم اونجا.اون نیست.اونیکی هست با یه نفر دیگه. با یه نفر دیگه حرف میزنم.چیزی نمیدونه.اونیکی میاد جلو. سرمو میندازم پایین و میگم جریان چیه. چندتا سوال میپرسه.بدون اینکه نگاش کنم جواب میدم. میگم اون قرار بود برام ردیفش کنه.میگه اون گفت فلان مشکل هست؟میگم آره!(دروغ میگم.حال حرف زدن ندارم.)یه نفر دیگه میره بیرون.

اونیکی میاد جلوی من.سرمو میگیم بالا.میگه ردیف شد. نگاش میکنم. تو دلم حس تنفر موج میزنه اما میدونم تو چشمام چیزی نیست.میخواد گرم بگیره اما رفتارم بهش اجازه نمیده.خیلی وقته رفتارم بهش اجازه نمیده. دلم میخواد داد بزنم ازت متنفرم. اما فقط میگم واقعا ردیف شد؟میگه آره. یه نفر دیگه میاد. تشکر میکنم و خارج میشم.

خوشحالم که مجبور نیستم بازم اونیکی رو ببینم.


+بعضی از آدما ارزش نگاه کردن رو هم ندارن.ارزش اینکه بخوای حتی دهنتو باز کنی و باهاشون حرف بزنی.

+بعضی از آدما ارزش خیلی چیزا رو دارن.اما چون کنار بعضی دیگه از آدما قرار میگیرن،از ارزششون کم میشه.


پ.ن:همیشه خنده بر هر درد بی درمان دوا نیست! خیلی وقتا گریه بر هر درد بی درمان دواست!

و پزشک هم اون آدمایی هستن که تو رو تو لحظات پر از اشک تنهات نمیذارن.

ممنون از پزشکهای دوران اشک. ممنون از پزشک دیشب.


پ.ن2:بفرما پسته!


پ.ن3: دعا کنید پارتی جان محترم که در پست قبل ذکر شرش بود کار ما را ردیف نمایند!

نظرات 9 + ارسال نظر
الف دوشنبه 1 اسفند 1390 ساعت 11:08 ب.ظ http://www.inspiration90.blogfa.com

سلام .. چطوری محدثه ؟!

بابا انقدر اون و اونیکی کردی که من قاطی کردم کی به کی بود !

سلام خوبی؟!
این به اون بود،اون به این بود!

الف دوشنبه 1 اسفند 1390 ساعت 11:17 ب.ظ http://www.inspiration90.blogfa.com

محدثههههه ! من 4شنبه ها کلاس دارم تهران ! باشگاه هم دارم ! خیلی روز شلوغیه برام .. کلا آخر هفته هام خیلی شلوغ پلوغه ..

ردیف کن یه روز دیگه فدام شی ! نه ببخشید فدات شم ! :دی

راستی یه چیزی می خواستم راجع به دو پست پایینی بگم ! از این به بعد خواستی برای شخصیت های داستان هات اسم انتخاب کنی قبلش با من هماهنگ کن ! من از اسم سعید خوشم نمیاد ! میگما اسم آقای چشم قشنگیان چیه ؟! :-" =))))))))))))))))))))

شرمنده!
من کلا سه و چهار و پنج شمبه ها کلاس دارم خب!
مممممممم!!! نمیدونم کِی میشه!

استغفراله! یه چی بهت میگماااااااااا!!!
نیما!
من خیلی وقته خدا رو شکر اونو ندیدمش! ایششششششششششش!

آذرنوش سه‌شنبه 2 اسفند 1390 ساعت 12:03 ق.ظ http://azar-noosh.blogsky.com

میگم من کامنت این پستو اشتباهی واسه پست حاملگیت گذاشتم

نمیری تو دختر!

حاملگی خودت ایشالا!!‌:دی

دختری از یک شهر دور سه‌شنبه 2 اسفند 1390 ساعت 09:21 ق.ظ http://denizlove.blogsky.com/

وای محدثه چقد اون اونیکی کردی توو این پست!!!!!!!!
حداقل خوبه رنگیش کردی!!!!

خوب بعضی وقتها مجبوری بعضی ادمها رو تحمل کنی... سخته!!! اما مجبوری... اما من احساساتم رو خیلی راحت بروز میدم!!! یعنی تابلو ام!!!!‌ یعنی همه خیلی زود میفهمن من از یکی خوشم میاد یا بدم میاد!!!!!
با + اولی شدیدا موافقم!!!!!!

خب دیگه دیدم تو از یه روزت گفتی،گفتم منم بگم!
اوهوم!

راستش منم قبلنا اینطوری بودم ! اما همین موضو کار دستم داد ب شدت! این کارو نکن!

+me too!

اوجوبه سه‌شنبه 2 اسفند 1390 ساعت 03:23 ب.ظ

ازت ممنونم که اولین نفر تو لینکاتم
یادت باشه برام خیلی عزیزی
گه گاه بهت سرمیزنم آجی

اوجوبه سه‌شنبه 2 اسفند 1390 ساعت 04:01 ب.ظ http://www.justmiad.blogsky.com

سلام آجی
آدرس وبلاگم رو عوض کردم تا بتونم بازم بنویسم!!!
بازم پیشم بیا!!!
تو لینکاتم آدرسمو عوض کن

باشه! :دی

کورش تمدن سه‌شنبه 2 اسفند 1390 ساعت 04:02 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
اولا که امیدوارم حال پدر بزرگ بهتر شده باشه ایشاا...
دوما که من گیج شدم با اون و اونیکی و اونیکی دیگه و ....
خیلی جای گیر داره پستت ولی نمیدونم چرا دلم نمیاد

سلام!
مرسی دایی،نسبت به اون روز بهترن ;)
دیگه مهندس مملکت که این حرفو بزنه از بقیه چ انتظاری میره!!!
دلت نمیاد نه!بگو حوصله نداری! :دی

ناهید سه‌شنبه 2 اسفند 1390 ساعت 09:48 ب.ظ http://gholompos.blogfa.com/

الان بالاخره کی ردیفش کرد؟
اون یا اون یکی یا اون یکی تر؟

اونیکی!
همونی که من ازش متنفرم!

bahar چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 08:55 ق.ظ

یه بوهایی میاد فرزندم... :دی

پیف پیف!توام حس کردی؟؟
من که نبودم!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد