فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

فصل شکوفه

من صدای بازتاب خویش را میشنوم...در این قمار،حاکم،تنهاییست...

دوستت دارم

عزیزم تولدت مبارک.

میخواستم بهت بگم که خیلی دوستت دارم

خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی!

به اندازه ی تمام شبایی که به حرفام گوش دادی.

به اندازه ی تمام شبایی که از دور،اشکامو پاک کردی و دلداریم دادی.

به اندازه ی لحظه هایی که منو تو بغلت گرفتی و محکم فشارم دادی.

به اندازه ی تمام ثانیه هایی که دستمو گرفتی و دستای یخ زدم رو گرم کردی.

به اندزه ی تمام ثانیه هایی که تلفنی باهات حرف زدم.

به اندازه تمام لحظه هایی که رودر رو باهات حرف زدم.

به اندازه ی تمام وقتایی که من گفتم و تو سکوت کردی.

به اندازه ی تمام بودن هات.

به اندازه ی تمام نبودن هات.

به اندازه ی تمام واژه هایی که نمیتونن این حسو توصیف کنن.

خیلی بیشتر از این ها دوستت دارم.


فردا،4مرداد، تولد تو،تمشک خانومی.


تولدت مبارک عزیزم.



پ.ن: گاهی وقتا،سکوت آدما خیلی حرفارو میزنه که شکستن این سکوت نمیتونه اون حرفا رو بزنه.


پ.ن2: نمیدونم اینجارو میخونی یا نه،اما اون روز،پای تلفن،وقتی سکوت کردم،یا به قول خودم رفتم تو حال عرفانی، حس میکردم که نمیخوام اون حرفارو ازت بشنوم و تو دلم یه نفر داد میزد و میگفت بهش بگو نه!!!

اما سکوت کردم چون اگه حرف میزدم،اون بود که به جام حرف میزد،نه من!

الان فهمیدی چی گفتم؟