میخواستم بهت بگم که خیلی دوستت دارم
خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی!
به اندازه ی تمام شبایی که به حرفام گوش دادی.
به اندازه ی تمام شبایی که از دور،اشکامو پاک کردی و دلداریم دادی.
به اندازه ی لحظه هایی که منو تو بغلت گرفتی و محکم فشارم دادی.
به اندازه ی تمام ثانیه هایی که دستمو گرفتی و دستای یخ زدم رو گرم کردی.
به اندزه ی تمام ثانیه هایی که تلفنی باهات حرف زدم.
به اندازه تمام لحظه هایی که رودر رو باهات حرف زدم.
به اندازه ی تمام وقتایی که من گفتم و تو سکوت کردی.
به اندازه ی تمام بودن هات.
به اندازه ی تمام نبودن هات.
به اندازه ی تمام واژه هایی که نمیتونن این حسو توصیف کنن.خیلی بیشتر از این ها دوستت دارم.
فردا،4مرداد، تولد تو،تمشک خانومی.
تولدت مبارک عزیزم.
پ.ن: گاهی وقتا،سکوت آدما خیلی حرفارو میزنه که شکستن این سکوت نمیتونه اون حرفا رو بزنه.
پ.ن2: نمیدونم اینجارو میخونی یا نه،اما اون روز،پای تلفن،وقتی سکوت کردم،یا به قول خودم رفتم تو حال عرفانی، حس میکردم که نمیخوام اون حرفارو ازت بشنوم و تو دلم یه نفر داد میزد و میگفت بهش بگو نه!!!
اما سکوت کردم چون اگه حرف میزدم،اون بود که به جام حرف میزد،نه من!
الان فهمیدی چی گفتم؟