ساعت 4 بعد از ظهر،من ،اتاقم:
روی زمین دراز کشیده ام و به نور لامپ خیره مانده ام.
فکر...
فکر...
فکر...
کسی انگار در درونم میگوید:"نه!"
دیگری میگوید:"نه؟! به همین سادگی،نه؟! بیشتر فکر کن!!"
و آن دیگری میگوید:" مگر قبلا نبوده اند؟ این همه «آدم»!!!"
دلم میپیچد...من هم میپیچم به خود...
"رهایم کنید افکار لعنتی...
رهایم کنید...
اصلا نمیدانم...رهایم کنید"
دلم میپیچد...زمین را چنگ میزنم...
"یک درد دل ساده است! فقط نمیتوانی مسکن بخوری!همین! خدایا مرا تا اذان مغرب زنده نگه دار!!"
باز هم زمین را چنگ میزنم...
فکر دیگری گذشته از افکار قبلی به ذهن شلوغم هجوم می آورد
"چرا اینگونه رفتار کردی؟!"
"من؟! تقصیر خودش بود!! نمیدانم چه شد اما تقصیر خودش بود!! من هم دل دارم!! تقصیر خودش بود"
درد دلم شدید شده است...
فکر...
فکر...
فکر...
به خودم میپیچم از درد... دل درد....«درد دل»....
باید خودم را خالی کنم از این افکار...از این "درددل"...
به سمت دستشویی میدوم...گلاب به رویتان!!!!
پ.ن: وااای! خدا جون نه! هنوز یه ماه نشده دندون عقل اونطرفمو کشیدم،دندون عقل اینطرفمم داره در میاد!!!
نمیخوام برم بکشم! خیلی خون میاد!هی وای من!
پ.ن2: دلم میخواد با یکی «درد دل» کنم! هی وای من!
خیلی باحال بود
میشه به منم سر بزنی؟
واقعا باحال بود؟!
من داشتم میمردم!
باحال بود؟!
دلم پرواز می خواهد،
دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد
دلم آواز می خواهد،
دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد
دلم بی رنگ و بی روح است
دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد!
به روزم
واقعا داشتم فکر میکردم موضوع خیلی جدیه نترس زنده میمونی!!!
فکرت همچینم اشتباه نبوده ها!
امیدوارم بمونم!
الان که فشارم افتاده!!!
ای بابا دیروز نگفتی دل درد داری کهههههههههههه...

حالا دیدید زنده موندی ؟؟؟؟؟؟؟؟
شوما اون قسمت گلاب به روتونم حذف میکردی بد نبوداااااااااا ...حالا همه جزئیاتم ننوشتی ننوشتی
بیا با خودم درددل کن ...من بدجور آماده ام
داشتم دیگه!!!

آره موندم!
آخه خب شما دوستامین دیگه! به شما نگم به کی بگم؟؟!!!
ممنون عزیزم!
بیا پیش خودم اگه درد دل داری..
تنبلی نکن برو بکش بذار راحت شی..
مرسی حدیث جونم!
واای! میترسم! جاش خیلی طول میکشه تا خوب شه!
هووووم زود خوب شو
ما هستیم برای درددل اگر بخواهید
هوووم!چشم!
ممنونتیم!
فک کردم موضوع جدیه



من که به کشیدن نرسیده!!تو چه زود به این مرحله رسید
راستی درستش کردم بیا بخون
آره دیگه! معلوم نبود جدیه؟!!!
خب دیگه! دندون عقله!!! مال هر کسی که در نمیاد!
(شوخی کردمااا!!)
باشه میام!
سلام عسیسم
من آپم
میای؟!
بیا با خودم درد دل کن ننه
نبینم غمتو
چشم ننه!
سلام
بعد از اینکه گلاب به روی ما شد حالت خوب شد؟!
ایشالله درد دلت خوب شه...
وقتی کسی واسه درد دل پیدا نمیشه شاید نوشتن بهترین راه حل باشه... نوعی درد دل با خودمون...
سلااام!!!!
هان؟؟!! آرههه دیگههه!!!!
مرسی! انگار تو حرفمو کامل فهمیدی فقط!
میدونی، راستش دلم میخواد اینجا بنویسم اما خب اینجا هم هستن کسایی که نمیخوام از درد دلم با خبر شن! میفهمی که منظورمو؟
راستی چرا من نمیتونم بیام وبلاگ شما؟؟!!
سلام


خب شاید بهتر باشه یه وبلاگ دیگه درست کنی فقط واسه دل خودت...
اومدن به وبلاگ ما هم سعادت میخواد که نصیب هرکسی نمیشه دیگهههه!!!
البته شما که سعادتمند شدی!
نه راحتم همینطوری ممنون!
نخیر!
البته ببخشیدا! ولی شما خنگی!
واسه بلاگفات ال نذاشتی
هی وای من!!!
تقصیر از کیبورد بوده به خدا! ال نذاشتن ربطی به ضریب هوشیه آدم نداره که!!!!!!
در ضمن اگه حرفی زدم کردم که ناراحتتون کرده معذرت میخوام!
کیبورد بنده خدا کارش رو انجام میده دیگه!!! شنونده باید...!!!
مگه چی گفتی؟؟!!!
سلام
ببخشید دیر اومدم.
من که همیشه سعی کردم به دردودلت گوش بدم عزیزم.
امیدوارم فراموش نکنی که من هنوزم دوستتم و هیچ وقت کمکای روهژحی کیژه به من کردی رو فراموش نمیکنم.
سلام عسل مسل!
تو که حسابت از بقیه سواس!
آره میدونم ولی خب قبول کن که خیلی دیر به دیر میای اینجا.
منم سعی میکنم که همیشه تو بهترین رفیقم بمونی.
تو این یه هفته ای که نیستی، دلم واست خیلی تنگ میشه.